دنیای کوچک من

 

 

دیروز خیلی روز خوبی بود. وقتی که اصلا انتظارشو نداشتم یه پیشنهاد کاری بهم شد. کلی ذوق دارم. فعلا که توی مراحل اولیه قبول شدم.خیلی خوشحالم اگه بتونم برم سر کار عالی میشه .خدایا یعنی میشه من یه چیزی رو بخوام و تو بهم بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امروز صبح نمیتونستم نفس بکشم.یه سرماخوردگی وحشتناک پیدا کردم که توانایی هیچ کاری ندارم. بدشانسی یه کلاس مهم هم داشتم که حتما باید میرفتم.به صورت وحشتناکی نفس میکشم .خیلی توی خیابون خجالت کشیدم  هر کی از کنارم رد میشد چپکی نگاهم میکرد.  اخه کی الان مریض میشه واقعا؟؟؟

این روزا بوی گند عید میاد. بر عکس خیلی از آدما از عید متنفرم. از کارای مسخره ای که همه توی عید انجام میدن بدم میاد.از همه بدتر تحمل اینه که یه عالمه آدم به زور میبوسنت.دلم میخواد یه تابلو به خودم  نصب کنم که لطفا نزدیک نشوید. کاشکی میشد فرار کنم برم یه جایی تا عید تموم بشه. امیدوارم زودی بگذره تموم بشه.  



نوشته شده در سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,ساعت 21:29 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak