دنیای کوچک من

 

 

چند ماه پیش زد به سرم و گفتم یه سفره هفت سین سفالی برای عید درست میکنم. زمینه اصلی کار رو ساختم ولی کارای رنگیش رو گزاشتم برای این آخریا.حالا کاملا مغزم هنگ کرده.نمیدونم چکارش کنم.مامانی هم گیر داده تو قول دادی.دلم میخواد جیغ بکشم.حوصله این مسخره بازیا رو ندارم .نمیدونم چکار کنم.خدایا چرا امسال اینقدر از عید بدم میاد؟حس تنفر عجیبی دارم اما خودمم نمیدونم چرا.

جلسات اول کلاس بافت تشکیل شد.استادش واقعا افتضاحه.عین بچه های کلاس اول ابتدایی با ما برخورد میکنه.برای هر چیزی باید دست بگیریم اجازه بگیریم. از این جو کلاس متنفرم. بدتر از همه اینه که توی یه جلسه ۱۰ تا گره یاد داده و من همشونو یادم رفته.احساس خنگی میکنم. چقدر برای این درس نقشه کشیده بودم و الان..........

دلم  میخواد یه بمب توی مغزم بزارم و منفجرش کنم. اینجوری همه فکرای مذخرفم نابود میشه. کاشکی راهی برای نجات از این همه چیزای بد داشتم.



نوشته شده در سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:,ساعت 23:8 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak