دنیای کوچک من

 

امروز سر کلاس عکاسی  استاد ازمون پرسید چه چیزی باعث میشه توی یه عکس به یه سمت نگاه کنین؟ حالا همه داشتن احتمالات رو بیان میکردن که یهویی دوستم دستش رو بلند کرد .استاد بهش علامت داد که بگه. اونم با اعتماد به نفس گفت :صدا . استاد پرسید مطمئنی؟ دوستم گفت: بلهههه حتما.

قبل از شروع کلاس با بچه ها تصمیم گرفتیم بریم آسانسور بازی. ظرفیت آسانسور ۶ نفره .۱۵ نفر سوار شدن منو دوستم دیگه سوار نشدیم گفتیم دور بعدی میریم.همینطوری که ایستاده بودیم یهو استاد اومد کنارمون ایستاد .ما هم خشکمون زده بود.  یهو در آسانسور باز شد طبق معمول بچه ها داشتن  دست و جیغ میزدن و میرقصیدن .یهو چشمشون افتاد به استاد .همه مات بودیم.دوباره آسانسور رفت طبقه بالا .ما به استاد گفتیم کلاس همین طبقه است و نیازی به بالا رفتن نیست. استاد هم متعجب پرسید پس تموم بچه های کلاس توی آسانسور چیکار میکردن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سر کلاس گوشی استاد شروع کرد به زنگ خوردن. خیلی آهنگ قشنگی بود.منم توی گوش دوستم گفتم به استاد بگو اینو برای من بلوتوث کنه.یهو دوستم وسط درس دستشو برد بالا و گفت ببخشید استاد بچه ها میگن میشه آهنگتون رو برای ما بلوتوث کنین؟ استاد هم با چشمهای از حدقه در اومده به ما زل زده بود.



نوشته شده در شنبه 20 فروردين 1390برچسب:,ساعت 20:44 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak