دنیای کوچک من

 

 

این روزا یه حساسیت پوستی شدید گرفتم .اینجوری اصلا نمیتونم برم بیرون.کلی از کارام مونده. البته هزار تا درد دیگه هم پیدا کردم.معده ، کمر..........به قول مامانی درد جیریق و ویریقم زده بالا.

امروز روز اول کلاسای دانشگاه بود.استاد میخواست تا ۸ شب نگهمون داره.دیگه داشتم از خستگی میمردم که کلاسو تموم کرد. البته این استاد خیلی روی مخم راه رفت.چون مرتب بهم میگفت چرا تو حرف نمیزنی؟ چرا اینقدر ساکتی؟ اینقدر از استادای فوضول و چندش بدم میاددددد.

اولین جلسه کارگاه سفال خیلی سخت بود.اما به نظرم،من ادم سفال نیستم .اخه من عاشق چوبم.بوی چوب دیوانه کننده است.خدایا این ترم سختو بخیر بگذرون.



نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:,ساعت 22:20 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak