دنیای کوچک من

 

 

امروز  روز خوبی بود.بازم جذب کارگاه شیشه شدم.شیشه دنیای عجیبی داره.کاشکی هر کس میتونست یه بار این دنیای شیشه ای رو تجربه کنه .اونوقت دیگه هیچ چی جز شیشه چشمش رو نمیگرفت.

صبح از شدت خستگی نمیتونستم برم دانشگاه اما مجبوری رفتم.دیشب تا ۸ شب کارگاه سفال داشتم.  فقط زندگیم توی دانشگاه و سفال خلاصه شده.انگاری برای هیچ چیز دیگه ای وقت ندارم. این روزا احساس مفید بودن میکنم چون وقت برای کارای بی خودی ندارم. و این برای من خیلی مهمه.

یکی از دوستای نزدیکم هپاتیت گرفته و دکتر منشا بیماری رو دانشگاه دونسته.فکر همه رو مشغول کرده. چون از هر چی که دوستم استفاده کرده ما هم استفاده کردیم.ترسناکه.



نوشته شده در سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:,ساعت 22:23 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak