دنیای کوچک من

 

 

امروز خیلی خوب بود.مراسم از اون چیزی که فکر میکردیم بهتر برگزار شد.جمعیت زیادی بازدید کننده داشتیم.استاد واقعا شوکه شده بود چون انتظار برگزاری این مدلی ژوژمان رو نداشت. همه چیز خوب بود. ولی من حس خوبی نداشتم.امروز آخرین باری بود که میتونستم استادمو ببینم.احساس حماقت میکنم اما الان دلم میخواد چند ساعت گریه کنم.نمیدونم چرا اما به این استاد حس فوق العاده ای داشتم. از نزدیک ترین آدمای کنارم بیشتر دوسش داشتم.احساس مسخره ای که برای یه استاد گریه کنم اما از ظهر دلم گرفته .کاش میشد بازم ببینمش.بعضب وقتا فکر میکنم هیچ آدمی خوبی توی دنیا پیدا نمیشه اما  الان میگم یکی مثل استادم واقعا یکی از بهترین آدمای دنیا است. هیچ وقت نمیتونم فراموشش کنم.پایان غم انگیزیه برای یه ترم کار.



نوشته شده در شنبه 26 آذر 1390برچسب:,ساعت 22:29 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak