دنیای کوچک من

 

بالاخره همه چیز تموم شد.دیروز امتحان چرخ سفالم رو دادم. انگاری یه بار بزرگ رو از روی دوشم برداشتند.خیلی وحشتناک بود سه تا امتحان توی یه روز داشتم.اما خوشحالم چون تونستم نمره کامل رو بگیرم. استاد کلی از پیشرفتم تعریف کرد.الان تو آسمونم.

دیروز یه اتفاق عجیب افتاد.صبح اتوبوس خیلی شلوغ بود وقتی همه سوار شدند من تا اومدم سوار بشم یه خانومی از داخل پیاده رو سریع دوید سمت منو با یکی از پاهاش یه لگد زد به  پای من و سریع پرید جای من داخل اتوبوس. واقعا کنار خیابون نمیدونستم باید چکار کنم . پامو گرفته بودمو ومیخندیدم. توی شوک حرکت اون خانوم بودم. باورم نمیشد اخه یه اتوبوس ارزش اینهمه فیلم اکشن رو داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه حس بد دارم. روزا دارن خیلی سریع میگذرند. اینجوری خیلی زود درسم تموم میشه. نمیدونم قراره بعدش چکار کنم. کاشکی یکی بود بهم میگفت قراره در آینده چی پیش بیاد. میترسم. حس میکنم خیلی زود بزرگ شدم و دارم میرسم اخر خط. انگاری خیلی پیر شدم.



نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت 19:1 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak