دنیای کوچک من

 

 این روزا زندگی خیلی سخت شده.مجبورم صبح خیلی زود بیدار بشم و تا عصر دانشگاه باشم.اینجوری حتی عصرها هم نمیتونم بخوابم.بنابر این از شدت کم خوابی دارم میمیرم.توی عید عادت بدی پیدا کرده بودم حالا ترک عادت به شدت برام سخت شده.


 

قبل از عید برای انتخاب استاد راهنمای پایان نامه ام خیلی سختی کشیدم تا یه استاد خیلی ملایم فلز پیدا کردم . با سختی خیلی زیاد تونستم از انتخاب مدیر گروهم به عنوان استاد راهنما فرار کنم.البته مدیر گروهم خیلی از دستم ناراحت شد ولی واقعا برام غیر قابل تحمله که بتونم مرد به این مذخرفی رو برای چند ماه تحمل کنم. دیروز استاد راهنمام خیلی منو شوکه کرد.اینقدر ادم سخت گیر و جدیه که اصلا باورم نمیشه.باید هر هفته گزارش کامل نتایج تئوری و عملی پایان نامه رو نشونش بدم .اخر ترم با توجه به تلاشای این ترم نمره درسه عملیمو میده.به نظر خودش این کار لطف بزرگی در حق منه.چون من این ترم یه درس عملی هم با این استاد دارم و حالا اینجوری به جای دو تا کار فقط باید پایان نامه ام رو تمام کنم.من موافق این کار نیستم.چون حداقل بعضی روزها میتونستم از کلاسای اون درس فرار کنم اما حالا نمیتونم اصلا برای پایان نامه ام کم بزارم.توی سال جدید خیلی تنبل شدم.


 

چند روز پیش یه اتفاق عجیب افتاد.به طور عجیبی مذخرف ترین ادم زندگیم برای چند روز کاملا از زندگیم حذف شد و من تونستم با ارامش زندگی کنم.امروز صبح داشتم فکر میکردم یعنی خدا اینقدر مهربون شده که برای من کار به این بزرگی انجام بده؟ هنوز چند دقیقه نگذشته بود که با یه تلفن همه چیز برگشت و اون ادم هم برگشت به جای اولش. اون لحظه فقط به این فکر میکردم که واقعا برای خودم متاسفم که هنوز به خدا امیدوارم. انگاری خدا از بازی کردن با زندگی من خیلی لذت میبره.


 

یک سال پیش یهویی علاقه عجیبی به درست کردن دسر و شیرینی و این جور چیزا پیدا کردم .توی این یکسال واقعا کارم پیشرفت کرد و بیشتر از همه اینکه هیچکس باورش نمیشد من به سمت اینجور کارها برم.حالا توی این چند روز یه عالمه سفارش های بزرگ داشتم ولی اصلا نمیتونم قبول کنم.مامانی میگه تا قبل از تمام شدن پایان نامه و کنکور فوق امکان نداره اجازه بدم هیچ کاری رو قبول کنی. خیلی دلم میخواست امتحانش کنم ولی میترسم با اینهمه مشغله درسی نرسم.خیلی حیف شد.این کنکور ارشد چه معضل بزرگی شده.
 

 

نوشته شده در سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:,ساعت 22:29 توسط رها|

 

تعطیلات عید تمام شد و من هنوز خستگیم بر طرف نشده.چند روز دیگه باید برم دانشگاه و نمیدونم چجوری باید صبح زود بیدار بشم.توی این مدت عادت کردم تا نزدیکی ظهر بخوابم.کاش این تعطیلی یکم بیشتر بود .من هنوز خوابم میاد.چقدر تنبلی خوبه.

چند روز قبل از عید تاریخ تمدید کارت کتابخانه ام بود و خواهری که مسئولیت این کارو قبول کرده بود کارت منو تمدید نکرد و به نظر خودش یه کارت که مال خودشه کافیه. دو روز قبل از عید خواهری احساس قهرمان بودن کرد و برای یکی از اقوام که چند تا کتاب نیاز داشت کتاب گرفت حالا اون کتابا رو نیاورده و منم که قرار بود توی تمام روزهای عید موضوع پایان نامه ام رو دقیق و کامل کنم نتونستم هیچ کتابی بخونم و دوشنبه وقتی میرم دانشگاه باید به استاد جوابگو باشم.نمیدونم چکار کنم.واقعا به هیچ کتابی دسترسی ندارم و یه عالمه دلهره و استرس دارم.

امسال هم سیزده جایی نرفتم.خوشبختانه تونستم از دیدن یه عالمه ادم مذخرف نجات پیدا کنم. الان یه عالمه ارامش دارم و دیگه تا چند هفته اعصابم از رفتارها و حرفای کسی ناراحت نیست.این نکته طلایی این عید محسوب میشه.امسال عید خوبی رو گذروندم امیدوارم سال خوبی هم پیش رو داشته باشم.

نوشته شده در چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:,ساعت 22:20 توسط رها|

سال جدید شروع بدی نداشت.یعنی بر خلاف سال های پیش با جنگ و جدال و دعوا و دلخوری شروع نشد.این خودش یه امتیاز بزرگ حساب میشه.کاشکی تمام سال اینجوری باشه.واقعا کشش دعوا رو ندارم.از یه لحاظ دیگه عید خوبی نبود . همه یه جورایی خسیس شدن.حالم گرفته شد.یه عالمه برنامه ریزی برای خرج کردن عیدی هام داشتم ولی الان ...

بیشتر بخش تعطیلات من خلاصه شده توی خوابیدن.حدود ۲۰ ساعت از روز رو خوابم.حس واقعا لذت بخشیه. فعلا تصمیم دارم به جای روزهای سخت اینده خواب ذخیره کنم.چون بعد از تمام شدن تعطیلات کارای پایان نامه شروع میشه.درس های کنکور ارشد شروع میشه.اینقدر کارام زیاده که ترجیح میدم به هیچکدوم فکر نکنم.فعلا خواب مهم تره.

هنوز نتونستم سرخاک عزیترینم برم.یه جورایی حس میکنم اونم نمیخواد منو ببینه.دلم خیلی خیلی براش تنگ شده.چقدر جاش خالیه.

نوشته شده در چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:,ساعت 22:55 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak