دنیای کوچک من

 

این روزا خدا هم با من شوخی میکنه.دیروز تونستم یکی از فرش هام رو ببافم و امروز صبح میخواستم دار فرش رو ببرم دانشگاه.کلی ساعت هماهنگ کردم که به شلوغی نخورم اما صبح بارونی گرفت که کم پیش میومد  اینجوری بارون بیاد.البته به محض اینکه من از خونه بیرون اومدم بارون تموم شد و فقط من نتونستم فرشمو ببرم دانشگاه.

توی دانشگاه تا بعدازظهر یه عالمه روی فرشم کار کردم زمانی که قسمت مهمش تموم شد متوجه شدم گره اول رج اول رو اشتباه زدم و اینجوری مجبور شد تموم فرش رو بشکافم.دلم میخواد جیغ بزنم.مغزم سوت میکشه از اینهمه کار بی نتیجه.خدایا تحملللللللللل.

دلم برای بارون تنگ شده بود.عصر وقتی داشتم زیر بارون راه میرفتم حس خیلی خوبی داشتم.حس خالی بودن.انگاری هیچی برای ناراحتی وجود نداره.چقدر خوبه که بازم بهونه های کوچیک برای شادی وجود داره.عاشق هوای این روزام.بارون همیشه باعث خوشحالیه منه.خدایا ممنون.



نوشته شده در شنبه 26 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:2 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak