دنیای کوچک من

 

مفهوم بعضی واژه ها برام خیلی نامفهومه.یه جورایی انگار سالهاست فراموشم شده.  مثل پدر. این واژه خیلی معنی داره .خیلی وظیفه داره.یه نسبت خونی باعث نمیشه کسی لیاقت این حرفو پیدا کنه . خیلی وقته دیگه کسیو ندیدم که واقعا لیاقتش رو داشته باشه. دلم میخواست اون کسی که واقعا در حقم پدری کرد زنده بود تا میتونستم بخاطر تموم سالهای بودنش ازش تشکر کنم. انگاری بعد از رفتنش تازه متوجه شدم قدرشو ندونستم. امشب حس میکنم بیشتر از همیشه دلم براش تنگ شده.برای خودش ، برای مهربونیاش. کاشکی بودی.

این چند روز یه عالمه فرش بافتم.کلی کارم پیشرفت کرده.کاشکی زود زود تموم بشه. دیگه حوصله بافتنشو ندارم. دیروز یه عالمه هنر از خودم نشون دادم.یه عالمه از قسمتای خونه خواهری رو الکور زدم. هر کی میدید تعجب میکرد باورش نمیشد کار خودم باشه.کلی ذوق دارم.انجام دادن کارای جدیدی همیشه بهم انرژی زیادی میده. دلم یه عالمه کارای جدید میخواد.



نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 1:5 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak