دنیای کوچک من

 

 

حال و هوای این روزها رو خیلی دوست دارم.از سردی هوا گرفته تا ارامش نسبی زندگیم.شاید چند ماه پیش اصلا فکر نمیکردم ممکنه یه روزی منم احساس ارامش رو تجربه کنم.با اینکه تحول بزرگی صورت نگرفته اما همین تغییر کوچیک هم برای زندگی من خیلی بزرگه.

امروز یک گفتگوی طولانی با مدیر گروه  رشته ام داشتم.چیزی که بین حرفهاش برام عجیب بود اینه که از نظر اون من ادم خیلی خیلی مغروری هستم.بهم گفت طرز حرف زدن و رفتار و نگاه کردنت همش پر از غروره.نظر بقیه هم مشابه همونه.این موضوع خیلی فکرمو مشغول کرده.هیچ وقت دلم نمیخواست توی زندگیم ادم مغروری به حساب بیام .حتی نمیدونم چی باعث شده بقیه این فکر رو راجع به من داشته باشند.بدتر از همه اینه که نمیدونم کدوم بخش از رفتارم باعث این فکر شده تا تغییرش بدم.خیلی حس بدی دارم.چقدر زندگی سخته.

کارگاه فلز رو دوست دارم.با اینکه لطافت زیادی نداره اما جذابیت خاصی داره.وقتی به سال های پیش فکر میکنم خیلی متعجب میشم.چند سال پیش از رشته ام متنفر بودم.اما الان عاشق همون رشته ام.خیلی خوشحالم که کنکور حداقل یه خوبی کوچیک برام داشت.



نوشته شده در دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,ساعت 21:35 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak