دنیای کوچک من

بر خلاف سال های گذشته ، امسال شب یلدای خوبی داشتم. فال حافظ اون شبم خیلی عجیب بود. یه جورایی خیلی خیلی با شرایط من همخوانی داشت.از همه مهم تر این بود که برای یه نفر که من واقعا آرزوی مرگشو دارم فالی در اومد  که معنای اون مردن بود.از اون شب همش دارم دعا میکنم ای کاش برای یه دفعه هم که شده فال حافظ به حقیقت تبدیل بشه.این اتفاق یه جورایی برام به ارزو تبدیل شده.

یه کار جدید رو شروع کردم. نمیدونم قراره چی پیش بیاد اما خودم که امیدی ندارم.احساس میکنم هر وقت من کاری رو شروع میکنم عاقبت خوبی پیدا نمیکنه.چی میشه اگه این دفعه کارم بگیره؟

دانشگاه با برگذاری نمایشگاه در سطح شهر موافقت کرده.این یعنی یه موفقیت بزرگ و یه سابقه کاری عالی.خیلی دلم میخواست که میتونستم یه عالمه ادمو براش دعوت کنم اما نمیتونم.چند سال پیش وقتی دانشگاه قبول شدم نزاشتم هیچ کس بفهمه کجا درس میخونم ، اگه حالا بخوام بگم راز قدیمیم فاش میشه و من تحمل حرفای بقیه رو ندارم.این شرایط برام خیلی غم انگیزه.



نوشته شده در یک شنبه 3 دی 1391برچسب:,ساعت 1:1 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak