دنیای کوچک من

تجربه برپایی نمایشگاه فوق العاده بود.همه چیز عالی برگزار شد.بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم مورد استقبال قرار گرفت.خوشبختانه نتیجه زحماتم به هدر نرفت با اینکه استاد نمره خوبی بهم نداد اما دیدن و شنیدن اونهمه تعریف از بازدیدکننده های نمایشگاه همه چیزو جبران کرد.هفته گذشته از صبح تا شب تمام وقتم توی نمایشگاه میگذشت و هیچ فرصت اضافی نداشتم ولی الان با اتمام کار یه جورایی احساس خلا میکنم انگار یه چیزی کمه.باید یه کاری انجام بدم که نمیدونم چیه.هفته دیگه نمایشگاه بعدی شروع میشه.دوباره استرس گرفتم که این یکی چی میشه.

 

یه پیشنهاد عالی داشتم.یکی از اساتید رشته ام بهم پیشنهاد داده تا توی عید توی نمایشگاه بین المللی غرفه بگیریم.یه جورایی مطمئن بود با سطح کاری که داریم حتما از کارمون استقبال میشه. فکر کردن به  این موضوع حس خوبی داره. حس اینکه بعد از چند سال درس خوندن و سختی کشیدن بالاخره دیده بشی و اطرافیان بفهمن تو ادمی سطح پایینی نیستی.با اینکه دکتر و مهندس نشدم اما به اندازه همه اونها برای رشته ام سختی کشیدم و تلاش کردم. خیلی خیلی خوشحالم.

روز جمعه واقعا حس خوبی داشتم.بعد از یه عالمه بی خوابی از صبح تا شب فقط خوابیدم. حس خوبی داشتم.تنبلی خیلی خوب بود.دلم میخواد بازم این حسو تجربه کنم.یه جورایی پر از بی خیالی. بدون ترس از اینده.



نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 23:45 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak