دنیای کوچک من

چند شب پیش اتفاق جالبی افتاد. یه زلزله کوتاه و کم اومد که حس خیلی جالبی داشت.حداقل برای من خیلی جالب بود.لرزش و صدایی که داشت حس جدیدی بهم میداد.یه حس که هیچوقت تجربه اش نکرده بودم.

توی دو هفته گذشته به شدت درگیر خریدن چوب برای کار معرقم هستم ولی تا الان نتونستم حتی یه تکه کوچیک هم بخرم.دو جلسه دیگه باید ژوژمان کارو برگزار کنم ولی هنوز نتونستم چوبشو پیدا کنم.از شدت استرس دارم دیوونه میشم.هرجایی هم که میرم چوب ندارند.واقعا نمیدونم چکار کنم.از همه بدتر اینه که با اون طرحی که من زدم نیاز به چوبم خیلی خیلی زیاده.همه کارهام پر از دردسره.

زندگی روند تکراریه پیدا کرده.هیچ اتفاق جدیدی نمیافته.یه جورایی حوصله ام خیلی سر رفته.زندگی بدون هیجان اصلا دوست داشتنی نیست.حتی توی دانشگاه هم اتفاقی نمیافته.روزهای به شدت کسل اوری رو میگذرونم.

 



نوشته شده در دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 22:38 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak