دنیای کوچک من

دیروز روز صنایع دستی بود.چقدر دانشگاه به ما اهمیت داد.فقط حراست دم دانشگاه این روز رو بهمون تبریک گفت اما روز مهندسی که میشه مسئولین دانشگاه فقط خودکشی نمیکنند.وقتی تحصیل کرده های جامعه اینجوری با رشته هنر برخورد کنند دیگه از مردم عادی هیچ انتظاری نمیره.بیشتر قسمت های زندگی همه ادما به هنر بستگی داره اما به نظر همه این رشته ها خیلی اسون و بدرد نخوره.چقدر از اینجور ادما بدم میاد.

 

این روزا حالم خیلی بده.هفته دیگه ژوژمان چوبه و چند روز پیش کارم بخاطر هنر استاد که به جای استفاده از چسب چوب ، چسب یک دو سه استفاده کرد  طبله کرد و کنده شد.تمام زحماتم هدر رفت.دیگه واقعا نمیدونم چکار کنم.کار همه بچه ها تمام شده و من موندم و یه سری خرده چوب شکسته.دلم میخواد یه عالمه گریه کنم.این درس 6 واحد داشت.حالا مطمئنم یه نمره افتضاح میارم و معدلم نابود شد.چقدر من بدبختم.

 

دیروز مدیر گروه اعلام کرد که استادی که باهاش پایان نامه گرفتم با دانشگاه به مشکل خورده و گفته که ترم دیگه این دانشگاه نمیاد.بنابر این برید دنبال یه استاد جدید برای پایان نامه.این یعنی تمام کارهایی که تا الان انجام دادم دیگه هیچ اهمیتی نداره.چون استاد بعدی کارهای یکی دیگه رو تایید نمیکنه.حتی ممکن موضوع کارمو هم تایید نکنه. نمیدونم چرا این روزها همه چی بهم ریخته.

 



نوشته شده در سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:,ساعت 19:41 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak