دنیای کوچک من

شمارش معکوس پایان نامه ام شروع شده. چند روزه دیگه بیشتر فرصت ندارم که کارمو ارائه بدم. یه دنیا استرس دارم . الان که به کارام نگاه می کنم حس می کنم همشون خیلی بد شده اند .کاش فرصت داشتم از اول کار می کردم.

 

این چند هفته به شدت مشغول هماهنگی برای دو تا نمایشگاه بودم. حالا که کارای یکی از نمایشگاها درست شده و اون هفته افتتاح میشه استاد چوب عزیزم یه پوستر طراحی کرده که روی اون نوشته شده این نمایشگاه کار اون و چند تا هنرجویان اونه و اصرار داره که حتما باید همینو چاپ کنی. این کار یعنی کار اصلی رو استاد انجام داده و ما هم چند تا هنرجوی کوچیک هستیم.خیلی بهم فشار اومده که این چند هفته به شدت تحت فشار بودم و تمام کارهای این نمایشگاه رو من انجام دادم و حالا کسی که هیچ نقشی توی برپایی نمایشگاه نداشته ادعا مالکیت کرده. چقدر یه ادم میتونه بی انصاف باشه و سعی کنه از همه سواستفاده کنه. جالبیه موضوع اینه که همین ادم از بدی مردم اینجا حرف میزنه و خوبیه مردم شهر خودش رو میگه .خود استاد نماد کامل یک انسان خوب شهرشه.از ادمای پر ادعا متنفرم.

 

پس فردا کنکور ارشد دارم. چقدر هم خوندم. میتونستم وقت بیشتری رو صرف درس خوندن کنم ولی با تنبلی کردن این زمان رو از دست دادم و حالا دقیقا توی همین چند روز به شدت مریض شدم و از شدت سرفه کردن نمیتونم نفس بکشم. نمیدونم چرا هر وقت من کنکور دارم شرایط خراب میشه.دلم میخواد قبول بشم.کاش این اتفاق میفتاد.

 

 



نوشته شده در سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 22:36 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak