دنیای کوچک من

چند روز قبل از برگزاری نمایشگاه چوب سرمای سختی خوردم و به سختی میتونستم نفس بکشم .حالا علاوه بر همه ی شرایط اماده شده برای قبولی من توی کنکور ارشد باید تب 40 درجه رو هم اضافه می کردم. با یه تب شدید سر جلسه کنکور رفتم و سوالات واقعا سخت بود.با خوندن هر سوال این فکر به ذهنم می رسید نکنه تموم سال های پیش من اصلا هنر نخونده بود که با هیچ کدوم از سوالات آشنایی ندارم.به هر حال تجربه جالبی بود.

نمایشگاه چوب با همه سختی هاش تموم شد.سخت بود چون مجبور بودم با مریضی و بی حالی شدید تموم کارهای اولیه نمایشگاه رو انجام بدم و دوستان عزیزی هم که با هم به صورت گروهی نمایشگاه رو برگزار کردیم هیچ کاری انجام نمی دادند.واقعا خستگی این نمایشگاه روی شونه هام موند. به خاطر کیفیت بالای کارها از طرف رییس گالری یکی دو روزی به صورت رایگان به تعداد روزهای نمایشگاه اضافه شد.این اتفاق سوپرایز خوبی بود.

استاد راهنمای پایان نامه ام به سختی قبول کرد که نمره کار رو بهم بده و بعد کار چاپ شده رو ازم تحویل بگیره ولی بعد از دیدن نمره شوک بدی بهم وارد شد. نیمی از بچه ها با مدیر گروه بی سواد رشته امون پایان نامه گرفته بودند و حالا همگی با نمره 20 این واحد رو پاس کردند. دادن این نمره برای پایان نامه واقعا عجیب بود.ولی از همه بدتر این بود که کارهای به شدت ضعیف و پایین تر از کارهای من بخاطر داشتن یه استاد راهنمای بی کفایت از نمره من بالاتر شدند. فشار خیلی بدی بهم اومد.بیشتر از 9 ماه روی پروژه خودم کار کردم ولی حالا کسایی که 10 روز هم کار نکردند از من بالاتر شدند.

دو هفته دیگه نمایشگاه فلز برگزار میشه. دیگه انگیزه ای برای برپایی نمایشگاه ندارم. یه جورایی سرد شدم و دلم نمیخواد دیگه کاری انجام بدم.واقعا خسته ام.

 

 



نوشته شده در سه شنبه 6 اسفند 1392برچسب:,ساعت 20:3 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak