دنیای کوچک من

چند سالیه به این نتیجه رسیدم که هر ادمی یه چاله صبر و تحمل داره که متناسب با اون مشکلاتش کم و زیاد میشن.یکی چاله اش به اندازه ی یه انگشت دونه و یکی هم مثل من به اندازه چاه های نفت جنوب عمق داره.اینم یه نوعی از عدالت خدا محسوب میشه. ولی چیزی که این روزا بیشتر از همه به چشمم میاد اینه که این چاه مدت هاست به لبه مرز رسیده و چیزی تا سر ریز شدنش نمونده.

گاهی وقت ها که دنبال یه چیزی میگردم به هیچ عنوان نمیتونم پیداش کنم ولی یه وقت هایی هم توی عجیب ترین جای ممکن چیزی رو پیدا میکنم که مدت ها دنبالش بودم. چند روز پیش برای پرداخت کارهام توی مغازه ای رفتم که  راه حل تمام مشکلاتمو پیدا کردم. مدت ها بود دنبال پیدا کردن سیانور بودم ولی الان به راحتی پیداش کردم.شاید الان فقط یه فرصت انتخاب داشته باشم .من یا اون.شایدم هر دو.برای گذروندن 17 ثانیه پایانی نیاز به انتخاب دارم.

این هفته واقعا سرم شلوغه.اینقدر موضوعات مختلف توی هم پیچ خوردن که نمیدونم باید چکار کنم.هنوز کارهای پایان نامه ام به مرحله آخر نرسیده و کارهای چوبی پشت زمینه کارهام هم هنوز تموم نشده. از طرف دیگه به خواهرم قول دادم تا چند روز دیگه یه عالمه تخم مرغ رنگی براش درست کنم. قاب ایینه ای که سفارش گرفتم رو هنوز درست نکردم و چند روز دیگه یه مهمونی بزرگ داریم که من به اجبار مامانم باید یه سری کارها رو براش انجام بدم.هنوز کارهای نمایشگاه تموم نشده و شنبه افتتاحیه نمایشگاه.دلم میخواد بخوابم .خسته شدم.دیگه نمیکشم.

از این روزها به شدت بدم میاد.بوی گند عید رو کاملا حس میکنم.تحمل 14 روز زندگی توی جهنم کار هر کسی نیست. دلم نمیخواد درسم تموم بشه.چجوری باید بعدش این فضا رو تحمل کنم. اخه چرا ادما نباید حق انتخاب داشته باشن؟من با علاقه حاضرم بقیه روزهای عمرم رو به هرکسی که خواهانش باشه اهدا کنم. این همه ادم که عاشق زندگی هستن باید بمیرن و یکی مثل من که همه چی خسته شده باید عمره هزار ساله داشته باشه.

 



نوشته شده در شنبه 10 اسفند 1392برچسب:,ساعت 22:2 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak