دنیای کوچک من

 

این روزا خیلی دلم گرفته.احساس بدی دارم.انگار هیچکس منو نمیبینه.فکر میکنم هیچکس به فکر من نیست و دوستم نداره.خیلی دلم گرفته.احساس زیادی بودن میکنم.کاش زودتر این روزا تموم بشه.

امروز با همه بچه های کلاس رفتیم کوه.خیلی خوب بود. به اسم دانشگاه از خونه اومدیم بیرون و رفتیم صفا. البته چون راهو بلد نبودیم مجبور شدیم یه کیلومتری راه بریم. و به قیافه تعجب زده مردم  که به ما که کنار اتوبان راه میرفتیم نگاه میکردن لبخند میزدیم و اونا مطمئن میشدن ما دیوووونه ایم.

یه خبر غم انگیز این روزا بهمون دادن.رئیس دانشگاه تصمیم گرفته کارگاهی رو که ما هزار تا شوق رنگ کردیم یه رنگ سفید بزنه چون از نقاشی های هنری بدش میاد. کاش بمیره.خیلی ناراحتم.ما اینهمه براش زحمت کشیدیم.

خیلی سرم شلوغه .از بس کار سرمون ریختن این استادا فرصت هیچ کاری رو نداریم.بعد از عید هنوز نتونستم برم مینا.وای حتما استاده منو میکشه.



نوشته شده در پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:,ساعت 20:52 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak