دنیای کوچک من

 

 

یه هفته مریض شده بودم.دقیقا مرگو جلوی چشمام میدیدم.خانواده بی خیال هم اصلا خودشون رو ناراحت نکردن و بعد از چندین روز یادشون اومد منو ببرن دکتر.به هر حال که من زنده موندم.

چند تا امتحان بیشتر نمونده .به خاطر شدت علاقه من به درس میخوام تابستون ترم تابستونی بگیرم.من خیلی فعالممممممممممم.

دیروز صبح با یه عالمه استرس رفتم دانشگاه .اخه امتحان خیلی سختی داشتم .هرچی نگاه کردم هیچکدوم از دوستام نبودن .آخرش که با یکیشون تماس گرفتم فهمیدم امتحان فردا بوده و من یه روز زودتر رفتم دانشگاه.خوب اینا همه از عشق و علاقه بسیار من به دانشگاه نشات میگیره و ربطی به گم شدن برنامه امتحانی نداره.

فعلا زندگی خوبه.یعنی یه جور آرامش دارم.شایدم آرامش قبل طوفان باشه.هر چیزی ممکنه.؟.



نوشته شده در چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:,ساعت 1:38 توسط رها|


آخرين مطالب

Design By : Pichak