دنیای کوچک من
بالاخره بعد از یه مدت طولانی تنبلی تصمیم گرفتم برم کلاس.اولین روز رفتم گره چینی.اینقدر استاد باهام خوب رفتار کرد که من ماتم برده بود.اما این خوشحالی زیاد دووم نداشت چون چند دقیقه بعد بهم گفت به جات شاگرد گرفتم .فعلا برو تا یه جای خالی پیدا بشه. اینم نتیجه تنبلی منه. قبلا وقتی یه دوست قدیمی رو میدیدم خیلی خوشحال میشدم اما امروز دیدم اصلا حسی ندارم.فقط دلم میخواست بهش بگم زودتر بره .حوصله اشو ندارم. زیادم عجیب نیست من حوصله خودمم ندارم. چند روز دیگه ترم جدید شروع میشه.امیدوارم اتفاقای خوبی بیفته.امیدوارم.